دیهی است که بیشتر ایرانیان به فرهنگ کهن خویش - گاه حتی زیاده از حد - میبالند. در نامگذاری فرزندانمان، به اسم شاهان و قهرمانان افسانهای ایران باستان نظر میکنیم. از شهد شیرین زبان فارسی در آثار حافظ، مولوی، و بسیاری از عارفان و شاعران دیگر حظ میبریم، واژگانشان بر زبانمان جاری میشود و گوینده و شنونده هر دو را افسون میکنند. گرچه ما به گفته سعدی اعتقاد داریم که بنیآدم اعضای یک پیکرند، به اصل و هویت متمایز خویش نیز بسیار حرمت مینهیم. با این همه چه بسا که امروزه از فرهنگ و زبان اصیل فارسی جز اندکی بر جای نمیماند، اگر شاعری خاص ظهور نکرده بود.
شاهنامه (کتاب شاهان) که ابوالقاسم فردوسی در اوایل سده ۱۱ میلادی آن را به پایان برد، نه تنها یک شاهکار ادبی به شمار میآید، بلکه کتابی است که در طول قرنها شناساننده ایران و ایرانیان و پاسدار زبان فارسی بوده است. این اثر را که در بیش از ۵۰ هزار بیت سروده شده، از بلندترین منظومههایی میدانند که تا کنون نویسندهای به تنهایی خلق کرده است. حماسه شاهنامه تنها درباره یک رویداد مشخص یا سفری خیالی، داستانی عاشقانه یا هماوردی دو فرمانروا نیست، آن گونه که در بیشتر حماسههای ملی میبینیم. البته این اثر از همه اینها که گفتیم سرشار است، اما در واقع موضوع اصلی این منظومه حماسی را باید سرشت و روح ایران دانست. گرچه ایران باستان موضوع اصلی شاهنامه به شمار میآید، پیام آن از محدوده زمانی خاص فراتر میرود و در موارد بسیار به نظر میرسد که برای کل بشریت سروده شده است.