نقد و بررسی
نبض لحظه هامشخصات
ناشر
نشرعلی
نویسنده
لیلا یار خدا
قطع کتاب
رقعی
نوع جلد
شومیز
سال چاپ
1392
نوبت چاپ
دوم
تعداد صفحات
580
رمان نبض لحظه ها نوشته لیلا یار خدا، توسط انتشارات علی به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات فارسی, رمان ایرانی, ادبیات داستانی, داستان ایرانی
با نزدیک شدن به چهارراه و زرد شدن چراغ ، آراسته در یک آن تصمیم گرفت که قید رد شدن از چراغ را بزند و مانند یک راننده ی خوب بایستد. با این فکر پشت خط عابر پیاده توقف کرد که ناگهان با تکان محکم و سنگینی ماشین نو و تازه اش تقریبا یک متر به جلو رانده شد واگر کمربند ایمنی را نبسته بود حتما سرش با شیشه ی جلو و فرمان برخورد می کرد. از حرکت تند ماشین ، خیلی شوکه شد و چند لحظه بی حرکت ماند. احساس کرد قلبش نمی زند ؛ آیا زلزله ای رخ داده بود؟ اما با نگاه به آینه ی وسط و دیدن ماشینی که به ماشین قشنگش چسبیده بود فهمید که دچار تصادف شده است و هیچ زلزله ای در کار نبوده، که ای کاش زلزله بود و این تصادف پیش نمی آمد. ماشین سفید رنگی به عقب ماشینش چسبیده و مدل آن مشخص نبود و راننده همچنان پشت فرمان نشسته بود.
ماشین هرچه بود بزرگ تر از ماشین کوچک و دو درب کرم رنگش که تازه خریده و خیلی دوستش داشت بود. آراسته چون به تازگی تصدیق گرفته بودتمام نکات رانندگی را رعایت می کرد. در سال هزارو سیصد و پنجاه و پنج کمتر خانمی رانندگی یاد می گرفت و تعداد اندک خانمی که رانندگی بلد بودند دقت بالایی داشتند و آراسته نیز جز این دسته زنان بود و به خوبی به رانندگی مسطل بود؛ مخصوصا که با بدبختی و جمع کردن حقوقش به سختی این ماشین صفر کیلومتر را خریده بود و همین فکر باعث شد اولین تصادف او را به اوج عصبانیت رسانده و با خشونت تمام ضامن کمربند را باز کرده و به تندی از ماشین پیاده شد. با چند ضربه به شیشه شیشه آرام پایین آمد و آراسته توانست چهره ی خونسرد راننده را ببیند نیشخندی زد و گفت :
زحمت پایین اومدن هم به خودتون نمی دین؟ زدین ماشین عروسک منو جمع کردین حالا هم عین خیالتون نیست ؟
مرد به آرامی گفت : مقصر خودتون هستین که یه دفعه ترمز کردین.
0دیدگاه