بازخورد درباره این کالا
0
امتیاز از 0 رای

0دیدگاه

مشخصات

ناشر

نشرعلی

نویسنده

مریم بینایی

قطع کتاب

رقعی

نوع جلد

شومیز

سال چاپ

1391

نوبت چاپ

اول

تعداد صفحات

496

نمایش بیشتر- بستن
بانک کتاب گیتامهر

در انبار موجود نمی باشد

  • ارسال توسط پیک بانک کتاب گیتامهر و پست
ناموجود
بروزرسانی قیمت: 16 آبان 1403
آیا قیمت مناسب تری سراغ دارید؟
مرا اگاه کن


از طریق:
ثبت

نقد و بررسی

شوق وصال

مشخصات

ناشر

نشرعلی

نویسنده

مریم بینایی

قطع کتاب

رقعی

نوع جلد

شومیز

سال چاپ

1391

نوبت چاپ

اول

تعداد صفحات

496

نمایش بیشتر - بستن

کتاب شوق وصال نوشته مریم بینایی، توسط انتشارات علی به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات فارسی, رمان ایرانی, ادبیات داستانی, داستان ایرانی

نسیمی که از روی چمن ها ی آب خورده می وزید، کمی از سماجت سوزنده خورشید کم می کرد. شاخه های بید مجنون تکانی می خورد و بر خنکا و شدت نسیم می افزود. ثنا لب باغچه حیاط دانشکده نشسته بود. غرق لذت از زیبایی منظره ی اطراف و نسیمی که صورتش را نوازش میکرد، چشم بسته و نفس عمیقی کشید. پایان این لذت زودگذر پخ پر شرو شور ستاره بود. ثنا وحشت زده چشم باز کرد: زهرمار! یه بار مثل آدم نمی یای. ستاره که از خنده ریسه می رفت کنار ثنا ولو شد: من آدم نمی شم، تو چرا هر دفعه می ترسی؟ لبخندی نمکین گوشه لب ثنا نشست و چهره خواستنی اش را از هم گشود: مثل اجل معلق یهو پیدات می شه، توقع داری نترسم؟

ستاره بلند شد و دست ثنا را گرفت و او را هم بلند کرد: من که از همین الان دلم تنگ میشه. بیا باهم چند واحد برای تابستون برداریم. گفتم که نمی تونم، دیر دیر ما از فردا صبح خونه عزیز جونیم. او….. کو تا رفتن عزیز جون. عزیز شما یه حج می خواد بره شما همه تابستون رو اون جا تلپین. ثنا همراه با لبخند معنا داری گفت : اگه بر فرض محال من بگم نریم، مامان و به خصوص رها راضی نمی شن. می گی نه از خودش بپرس ، داره از اون طرف می یاد. زیر سایه درخت ها به سمت رها به راه افتادند. رها با دیدنشان ، خوشحال از تمام شدن آخرین امتحان شروع به دویدن کرد. وقتی رسید محکم ستاره را بغل گرفت : آخ جون تموم شد نصف عمرم رو این امتحانا گرفت. ستاره خندید: درعوض بافیمومنده عمرت رو تابستون توی خونه باغ عزیز جون سر می کنی. با مکث کوتاهی دوباره ادامه داد: البته شایدم اصلا رو عمرت حساب نشه!

رها بی خیال سردر آوردن از منظور ستاره شد: مجبوریم دیگه . ستاره نگاهی به ثنا کرد و رو به رها گفت : آره جون خودت ، تو گفتی و منم باورم شد. آخه نذری عزیز جون هم بعد از سفرشه. تازه نمی دونی مامان چقدر خوشحاله که به این بهونه می تونه یه مدت خونه عزیز و پیش خاله مهلا باشه. ثنا زد روی شانه ستاره : بی خیال این حرفا ، ببین باز کی اومده ستاره. همان طور که وارد خیابان می شدند، ستاره به سمتی که ثنا می گفت ، نگاه کرد. با این که برای چندمین بار اتفاق می افتاد اما باز دل ستاره را به لرزه در آورد……

امتیاز کاربران به:

شوق وصال (0نفر)
کیفیت ساخت
0
ارزش خرید به نسبت قیمت
0
امکانات و قابلیت ها
0
سهولت استفاده
0
دیدگاه خود را در باره این کالا بیان کنید برای ثبت نظر، لازم است ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید. اگر این محصول را قبلا از این فروشگاه خریده باشید، نظر شما به عنوان مالک محصول ثبت خواهد شد. افزودن دیدگاه
نظرات کاربران

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

    هیچ پرسش و پاسخی ثبت نشده است.

پرسش خود را درباره این کالا بیان کنید

ثبت پرسش