کتاب مروری بر زندگی تراجنسیتی ها نوشته مهری شاه حسینی، محمود شاه حسینی توسط انتشارات روشنگران و مطالعات زنان به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: روانشناسی، علوم اجتماعی، مطالعات اجتماعی
کتاب حاضر، حاوی اطلاعاتی است که از افراد ترنسجندر، و متخصصان این حوزه دریافت شده است و درمجموع درباره وضعیت افرادی است که هویت جنسیتی درونی آنها، با جنسیت انتسابی هنگام تولدشان در تضاد است؛ لذا همواره به چگونگی ایجاد تغییرات در جسم خود برای رسیدن به صفات جنسی دلخواه، مطابق با روح و روان خود میاندیشند. به بیان سادهتر، ترنسجندرها، افرادی هستند دارای روح سالم در جسمی که آن را متعلق به خود نمیدانند که همین امر، به جدال دائم و مستمر بین روح و جسم آنها میانجامد. این افراد همواره روحشان را در اسارت جسمی میپندارند که متعلق به آنها نیست که این تناقض، کشمکش ناعادلانهای را بر جان و زندگی انها تحمیل میکند. بر اساس اظهار نظر متخصصان این حوزه، ریشه پیدایش این تضاد، به دوران جنینی آنان بازمیگردد؛ ولی علیرغم فرضیات متعدد، تاکنون دلیل روشن پزشکی درباره «ملال جنسیتی» ارائه نشده است؛ اما نتیجه مطالعات جهانی روانشناختی و جنسیت، به وضوح بیان میکند که این افراد، هرگز اراده و اختیاری در آنچه که هستند ندارند، درنتیجه بسیاری از آنها برای دستیابی به هویت واقعی خود، جراحی «تطبیق جنسیت» را به عنوان تنها راه نجات از این تناقض ناخواسته انتخاب میکنند؛ انتخابی با مخاطرات احتمالی متعدد، و هزینههای گزاف.
متاسفانه، بعضی از اعضای خانواده، و افرادی در جامعه، به دلیل عدم آگاهی درباره ماهیت آفرینش افراد ترنسجندر، و نیز به دلیل عدم اطلاع از علت تناقضات آشکاری که در رفتار فطری با جنسیت بیولوژیکیشان وجود دارد، آنها را شدیدا مورد بیمهری و گاه رفتار ظالمانه قرار میدهند که این خود درد بزرگ دیگری است بر سایر تالمات روحی آنها.
همچنین در بخشی از کتاب، چکیده اظهار نظر پزشکان و متخصصان درباره ویژگیها، شرایط و جراحیهای تطبیق جنسیت ترنسجندرها، منعکس شده است. در بخشی دیگر، حجتالاسلام دکتر محمدمهدی کریمینیا، راجع به مسائل فقهی و حقوقی این افراد بعد از تطبیق جنسیت، به تفصیل سخن گفتهاند.
بخشی از متن کتاب
در زندگی من هرگز حرفی از کلمه جنسیت به زبان نمیآمد. قطعاً احساساتم در مورد جنسیت را به زبان میآوردم و بطور کامل در عمل نشان میدادم، ولی نمی توانستم ترنس بودن را تشخیص دهم، چون با این کلمه اصلاً آشنایی نداشتم. وقتی چهارده سالم بود والدینم به این قضیه شک کردند و بههمین خاطر مرا به چند جلسه مشاوره فرستادند. وقتی به درمانگرم گفتم ‘فکر میکنم دختر هستم. آیا دیوانه شدهام؟’ او گفت: ‘بله، صد در صد!’ و در آن موقع خدا را شکر کردم که دیوانه شدهام، چون برایش میتوان کاری کرد. این که دیوانه باشم خیلی بهتر از این ایده بود که یک ترنس باشم.
کِیتی
کیتی برگس فعال اجتماعی و هنرمند خیابانی در اوایل سی سالگیاش است. روزها یک موسسه غیرانتفاعی حمایت از ترنسهای جوان را اداره میکند و زمانی که از این کار فارغ باشد به سازماندهی دورههمیهای اجتماعی و پروژههای سیاستگذاری میپردازد. او یک زندگی چندوجهی دارد، ژانگولربازی میکند، با قاشق موسیقی مینوازد، در نمایشهای تئاتر بازی میکند، اسکیتبرد بازیش معروف است، به کنسرتهای متال/پانک میرود و گاهاً تمرین پرش میکند. درحال حاضر در کلانشهری در منطقه میدوِست با خانوادهای زندگی میکند که شامل دو فرد بالغ و سه فرزندشان است.
بزرگ شدن
کِیتی در نیوانگلند بزرگ شده و زمانیکه کوچکتر بود از خطمشی جنسیتی خاصی پیروی نمیکرد. به گفته او: ‘حتماً سعی خودم را میکردم تا با عروسک باربی کودک همسایه بازی کنم، ولی از طرفی هم با برادرانم لاکپشتهای نینجا موتان را بازی میکردم. حرفی از جنسیت در میان نبود. ما به مدرسه کوچکی میرفتیم و جنسیت افراد مسئلهای ساده و عادی بود. او میگوید در خانوادهای با جنسیت منعطف بزرگ شدهاست، بههمین دلیل هیچگونه فشاری برای بیان انتظارات جنسیتی خود تجربه نکرده است. مادرش مربی بدنسازی و داییاش ترنس است، برادرش هم ادعا میکند که جنسیت و هویت جنسی متغیر دارد.
زمانیکه کِیتی چهارده پانزده ساله بود بعنوان یک همجنسگرای مرد (گِی) شناخته شد. او از کاربرد کلمه (گِی) برای خودش متنفر بود چون معنی آن را کاملاً میدانست. وقتی توانست به مرکز شهر نقل مکان کند با گروه دگرباش ها ارتباط برقرار کرد و اطلاعات خود را برای عضو شدن در اجتماع آنها تکمیل نمود، آنجا بود که متوجه شد عضویت در این جمع به چه معناست.
‘تا هجده سالگی، زمانیکه با فردی قرار گذاشتم که متوجه شدم ترنس است، کلمه تراجنسیتی را نشنیده بودم. همکلاسی پسرم تبدیل به همکلاسی دخترم شد و با خودم گفتم: ‘این دیگر چه جورش است؟’. ولی دوستم با کمال آگاهی و بدون هیچگونه کموکاست و حد و مرزی برایم توضیح داد. او گفت: ‘اصلاً فکر نمیکنم که یک مرد هستم.’ من هم به او گفتم: ‘فکرش را بکن! من هم در مورد خودم حس متفاوتی دارم!’ بعد از آن بود که تمام پردهها کنار رفت و متوجه شدم که چه کسی هستم. از دوستم متشکرم.’
0دیدگاه