نقد و بررسی
نفروشی فروخته می شوی نگاه نوینمشخصات
ناشر
نگاه نوین
نویسنده
گرنت کاردون
مترجم
احمد کلاته
قطع کتاب
رقعی
نوع جلد
شومیز
سال چاپ
1400
نوبت چاپ
سوم
تعداد صفحات
264
کتاب نفروشی فروخته می شوی چگونه مسیرتان را در تجارت و زندگی پیدا کنید نوشته گرنت کاردون با ترجمه احمد کلاته, توسط انتشارات نگاه نوین به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: موفقیت و بازاریابی, ارتباطات موفق, اهمیت فروشندگی, باورهای سازنده, پولدار شدن
فروش روی همه انسان های این سیاره تاثیر می گذارد. توانایی یا ناتوانی برای فروختن، متقاعد کردن، مذاکره و قبولاندن به دیگران روی همه ی حوزه های زندگی تان تاثیر خواهد داشت و تعیین می کند چقدر دوام خواهید آورد.
صرف نظر از سِمت، عنوان یا نقش تان در شرکت یا تیم، بعضی وقت ها باید دیگران را درباره ی چیزی قانع کنید.
فروشندگی کاری است که همه ی ابنای بشر هر روز روی این کره ی خاکی انجام می دهند. کسی را هم نمی شود از این قاعده مستثنا کرد. فروشندگی فقط یک شغل یا حرفه نیست و نقش انکارناپذیری در زندگی و بهزیستی هر کس دارد. موفقیت در زندگی، به توانایی تان برای فروش چیزی به دیگران (که به آن چیز اعتقاد دارید) بستگی دارد. باید مذاکره و توافق با دیگران را بلد باشید. توانایی این که کاری کنید دیگران از شما خوش شان بیاید، با شما کار کنند و بخواهند خوشحال تان کنند، کیفیت زندگی تان را تعیین می کند.
فروشندگی فقط یک شغل نیست؛ یک سبک زندگی ست!
بخشی از کتاب
از هر لحظه برای فروش استفاده کنید
بعد از چندین سال فعالیت در این حرفه، مردی به نام «ری» مرا زیر پر و بال خودش گرفت، چون در من چیزی دیده بود. یک روز مرا کنار کشید و پرسید، ««گرنت»، چرا همیشه ناهارت را با همکارت «جن» می خوری؟». از این سوال یک کم تعجب کردم، چون به نظرم ناهار خوردن با همکاران و دوستان، خیلی طبیعی بود. وقتی «ری» دید جوابی ندارم، به من نگاه کرد و گفت، ««گرنت»! «جن» هیچ وقت از تو چیزی نمی خرد! هیچ وقت!»
عجب! وقتی این حرف را به من زد، ناگهان متوجه شدم در همین ناهار خوردن ها با «جن» چقدر پول و وقت و انرژی ام را هدر داده ام.همین طور که به این مساله فکر می کردم، متوجه شدم روزی یک ساعت و هر هفته شش ساعت و هر سال بیش از سیصد ساعت از وقتم را این طور تلف کرده ام. متوجه شدم سیصد و دوازده ساعت از وقتم را به شکلی سپری می کنم که در ان هیچ فرصتی برای فروش و جوش دادن معامله وجود ندارد! بعد از آن دیگر با «جن» ناهار نخوردم و فروشم هم شروع کرد به رشد. بعدتر، سیاستی برای کارم تعیین کردم که از این قرار بود، با متشریان یا مشتریان بالقوه ام ناهار نمی خورم، ناهارم را در حالی در دفترم می خورم که مشغول تلفن زدن به مشتریانم هستم»….
0دیدگاه