نقد و بررسی
آتش دلمشخصات
ناشر
نشرعلی
نویسنده
تینا عبداللهی
قطع کتاب
رقعی
نوع جلد
شومیز
سال چاپ
1398
نوبت چاپ
ششم
تعداد صفحات
672
![](https://gitamehr.ir/wp-content/uploads/2022/09/Asset-3.png)
توضیحات کتاب
رمان آتش دل نوشته تینا عبداللهی، توسط انتشارات علی به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات فارسی, رمان ایرانی, ادبیات داستانی, داستان ایرانی
از چشمی نگاه کردم ،طناز پشت در بود . در را باز کردم و گفتم :
به به عروس خانم از این طرفا . طناز رو بغل کردم و به خودم فشردمش ، دیروز دیده بودمش ،اما دلم براش تنگ شده بود .
فقط به به عروس خانم ، این رسمشه طنین خانم . طناز از آغوشم بیرون آمد و گفت :
احسان تو چقدر حسودی . خندیدم و دست احسان را فشردم و گفتم :
به به آقا داماد حسود .
به به ، به جمالتون خواهر خانم .
احسان روی یکی از مبلها نشست ، به آشپزخانه رفتم و طناز هم به اتاق مامان . داشتم لیوان های شربت را توی سینی می چیدم که طناز آمد به آشپزخانه و گفت :
مامان خیلی وقته خوابیده ؟
آره دیگه باید بیدار شه .
تابان کجاست ؟
مدرسه فوتبال رفته .
طناز از توی آشپزخانه با صدای بلند گفت :
احسان میخوای بری ، برو .
احسان : شربت نخورم .
طنین : آخی چه مظلوم شدی ،نکنه طنین گوشتو پیچونده .
احسان : طنین از حال و روزم خبر نداری ، هر شب اگه منو با کمر بند سیاه نکنه خوابش نمی بره . سینی شربت رو گذاشتم رو میز و گفتم :
چزا مهرتو حلال نمی کنی جونتو آزاد .
احسان : بالباس سفید رفتم باید با کفن برگردم خونه بابام ، اگر حرف طلاق رو پیشش بزنم دندونامو تو دهنم می شکنه .
طناز : خوبه خوبه ،اگر کسی ندونه فکر می کنه من مامور قبض روحم .
احسان یک نفس شربتشو سر کشید و گفت :
ببین طنین چطور طعم شیرین زندگی مشترکمون رو داری تلخ می کنی … من دیگه میرم ، به مامان سلام برسون و بگو من آمدم خواب بود .
باشه … زود بیا ، دیر نکنی .
چشم خانم … طنین کاری نداری ؟
خدا به همراهت .
طناز تا پشت در همسرش رو بدرقه کرد ، سریع در و بست و به طرفم دوید .
یه خبر .
برای همین احسانو فرستادی پی نخود سیاه . آره …
فرنوش اومده .
فرنوش !؟
آره ،خواهر احسان … دیشب درو باز کردم دیدم پشت دره ،من که نمی شناختمش ، اما عکسشو دیده بودم و قیافه اش آشنا بود . انتظارشو نداشتم ولی احسان خبر داشت ، ناجنس به من نگفته بود . نمی دونم آدرس مارو از کجا پیدا کرده بود …
وای طنین چه عفریته ای ،اولش چنان با عشوه و ناز حرف میزد که آدم می خواست بخورتش . آمده بود احسان رو علیه حامی بشورونه ولی وقتی دید احسان زیربار نمی ره ،جنس جلبشو نشون داد و مثل یه چاله میدونی آپارتی که لنگه نداره چنان داد و بیداد راه انداخته بود بیا و ببین . احسان هم خیلی آروم با خونسردی گفت ،
برو بیرون وگرنه به پلیس زنگ می زنم …
منم مثل اوسکولا ایستاده بودم و نگاهشون می کردم .
خب کار به کجا کشید ؟
هیچی احسان گفت من هم با تو حرفی ندارم برو وکیل بگیر وکیلتو بفرست ، این دور و برم پیدات شه به جرم مزاحمت ازت شکایت می کنم . پ
س دیشب فیلم داشتی .
آره چه فیلمی اکشن اکشن ، البته صحنه خشونت نداشت کلام خشونت بار داشت . دیگه . هیچی خانم رو با ذلت بیرون کرد ، بعد رفت پای تلفن نشست و با داداش حامیش میتینگ راه انداخت . بعد از تلفن هم نشست پای تلویزیون و فوتبال نگاه کرد .
می دونی بهش چی گفتم ؟
نه نمی دونم .
بهش گفتم اون اوایل طنین اسمتو گذاشته بود آمفوتر ،خنثی … مرد بعد از این همه بگیر و ببند انگار نه انگار اتفاقی افتاده باشه رفتی نشستی پای فوتبال … هیچی ، اون هم یکی از اون لبخندهایی که آدم آتیش می گیره ، اما نمی تونه کاری بکنه تحویلم داد .
پس فرنوش دنبال ارثیه اش اومده .
آره … می گفت شما فرزاد رو کشتین ارثشو بالا بکشین ، من هم ارثیه بابامو می گیرم هم ارثیه فرزاد رو تازه باید دیه فرزاد رو بدین وگرنه من پرونده اش رو دوباره به جریان میندازم …
اگر پرونده فرزاد باز شه پای تو هم گیره نه ؟
نمی دونم بزار ببینم تا کجا پیش میره ، فکر نکنم حامی اجازه بده آبروریزی شه .
فرنوش دست خالی آمد و دست خالی رفت ،تنها حسنش این بود که طناز حضوری ملاقاتش کرد . البته این وسط من و طناز در شگفتیم حامی چطور دهن فرنوش رو بست ،طناز با همه زرنگیش نتونست از زیر زبون شوهرش بیرون بکشه . خوشحالم که پرونده فرزاد زنده نشد ،چون حوصله درگیری نداشتم و تازه به آرامش رسیده بودم .
0دیدگاه