بازخورد درباره این کالا
0
امتیاز از 0 رای

0دیدگاه

مشخصات

ناشر

نگاه

نویسنده

میگوئل دوسروانتس

مترجم

ذبیح الله منصوری

قطع کتاب

وزیری

نوع جلد

شومیز

سال چاپ

1401

نوبت چاپ

اول

تعداد صفحات

360

نمایش بیشتر- بستن
بانک کتاب گیتامهر

در انبار موجود نمی باشد

  • ارسال توسط پیک بانک کتاب گیتامهر و پست
ناموجود
بروزرسانی قیمت: 15 آبان 1403
آیا قیمت مناسب تری سراغ دارید؟
مرا اگاه کن


از طریق:
ثبت

نقد و بررسی

دن کیشوت

مشخصات

ناشر

نگاه

نویسنده

میگوئل دوسروانتس

مترجم

ذبیح الله منصوری

قطع کتاب

وزیری

نوع جلد

شومیز

سال چاپ

1401

نوبت چاپ

اول

تعداد صفحات

360

نمایش بیشتر - بستن

کتاب دن کیشوت نوشته میگوئل دوسروانتس ترجمه ذبیح الله منصوری توسط انتشارات نگاه به چاپ رسیده است.

موضوع کتاب: ادبیات، ادبیات داستانی، رمان تاریخی

دن کیشوت نام رمانی اثر نویسندهٔ اسپانیایی میگوئل دوسروانتس است. این اثر از قدیمی‌ترین رمان‌ها در زبان‌های نوین اروپایی است که بسیاری آن را بهترین کتابِ نوشته‌شده به زبان اسپانیایی می‌دانند. دن کیشوت داستان قهرمان و پهلوانی خیالی است که با دشمن فرضی دست و پا می‌زند و شکست ناپذیر است. کتابی که به انسان می‌آموزد بدون توجه به نگاه‌ها و قضاوت‌های دیگران باید آن‌طور زندگی کند که می‌داند درست، خالص و با اشتیاق آن را دوست دارد.

بخشی از متن کتاب

در یک قریه از ولایت مانش که من هیچ میل ندارم اسم آن را به خاطر بیاورم، تقریباً در همین اواخر، یکی از این اصیل‏زاده‏ها که پیوسته نیزه و سپر او به دیوار آویخته و یابوی لاغرش در اصطبل بسته شده بود و یک تازی شکاری داشت، زندگی می‏کرد. غذای او عبارت بود از آبگوشتی که نصف بیشتر آن را گوشت گاو ـ‏نه گوسفندـ تشکیل می‏داد و هر شب به حاضری می‏ساخت و روزهای شنبه غذای لذيذ او نیمرویی بود که با پیه خوک سرخ می‏شد و روز جمعه‏اش عدس نمی‏خورد و فقط روز یکشنبه یک جوجه کبوتر به‏عنوان یک غذای فوق‏العاده و تجملی بر سر میزش دیده می‏شد. معهذا، سه‏چهارم درآمد او برای تهیۀ این اغذیه به مصرف می‏رسید؛ اما یک‏چهارم دیگر از درآمد این اصیل‏زاده، صرف خرید یک کمرچین فاستونی می‏شد که در روزهای جشن با جوراب‏های پشمی و کفش تخت نازک می‏پوشید و سایر روزها لباس او عبارت بود از یک کمرچین از پارچه‏های معمولی که به‏ندرت تعویض می‏شد.

اهل خانۀ او عبارت بودند از یک خدمتکار یا گیس‏سفید ـ‏دیگر بسته به میل شماست که کدام‏یک از این دو نام را انتخاب کنیدـ که چهل سال از عمرش می‏گذشت و یک برادرزاده که هنوز به بیست‏سالگی نرسیده بود و یک نوکر که همه‏کارۀ او به شمار می‏آمد و از يابو در اصطبل پرستاری می‏کرد و از درخت‏های باغ هم نگهداری می‏کرد؛ اما عمر خود این اصیل‏زاده به پنجاه سال می‏رسید و با وجود لاغری، خوش‏بنيه به شمار می‏آمد و صورتی دراز و استخوانی داشت و عادت کرده بود سحرخیزی کند و شکار را دوست بدارد. می‏گویند که اسم خانوادگی او کیجادا یا کزه‏دا بود؛ زیرا تذکره‏نویسانی که راجع به او صحبت کرده‏اند، در این خصوص اتفاق عقیده ندارند و با توجه به کتب نویسندگان معتبر، بعید نیست اسم او کژانا بوده است. ولی این موضوع در سرگذشت ما اهمیت ندارد، زیرا اصل این است که سرگذشت ما در هیچ باره از حقیقت منحرف نشود و نام او تغییری در حقیقت نمی‏دهد.

اینک باید بدانید هنگامی که این اصیل‏زاده بیکار بود، یعنی تقریباً از اول تا آخر سال، کتاب‏های پهلوانان و دلاوران را می‏خواند و طوری دل می‏داد که به‏کلی شکار و رسیدگی به کارهای خصوصی خود را فراموش می‏کرد؛ و علاقۀ این مرد به این نوع كتب به درجه‏ای رسید که بعضی از قطعات ملک خود را فروخت و کتاب‏های دلاوران و سلحشوران را خرید و خانه‏اش را از این نوع کتاب‏ها و سرگذشت‏ها پر کرد. در بین این نوع کتاب‏ها، هیچ‏کدام به اندازۀ کتب مؤلف معروف «فلیسیانو دو سیلوا» به او لذت نمی‏بخشود و از اسلوب نویسندگی این مرد و چرندوپرندهای او حظی بسیار می‏برد؛ به‏خصوص مطالبی را که دربارۀ عشق نوشته بود، دوست می‏داشت و هر دفعه مضمون‏هایی از این قبیل راجع به عشق در کتاب‏های او می‏خواند: «دلیل بدون دلیلی که شما برای دلیل من اقامه می‏کنید، طوری دلیل مرا ضعیف می‏کند که بی‏دلیل نیست که من از زیبایی‏های شما نالانم»؛ یا این جمله: «ملکوت بلند ملکوتی شما با آن ستاره‏های ملکوتی، پایۀ قدر و منزلت شما را تا ملکوت بالا برده است».

آن‏وقت اصیل‏زادۀ ما که معنی این جملات بی‏سروته را نمی‏فهمید، از فرط حیرت و تحسین دست‏ها را بر آسمان بلند می‏کرد و می‏گفت زهی نویسندگی! زهی شاهکار! ولی اگر ارسطو با آن‏همه فهم و حکمت هم می‏آمد، نمی‏توانست معنی این جملات را بفهمد و زبان یونانی خود را نیز فراموش می‏کرد. پس از چندی، قهرمانان کتب افسانه‏ای برای این اصیل‏زاده طوری موجودیت پیدا کردند که وجود آنها محرزتر از کشیش و سلمانی شد و اصیل‏زادۀ ما چنان با قهرمانان افسانه‏ها مأنوس شد که پنداری از آغاز طفولیت با آنها زندگی می‏کرد و با یکدیگر بازی می‏کردند و با هم بزرگ شدند. وقتی یکی از قهرمانان کتب ماجراجویی مجروح می‏شد و برای بهبود جراحات به فلان جراح مراجعه می‏کرد، اصیل‏زاده بانگ می‏زد نه، نه، این مرد صلاحیت ندارد که شما را معالجه کند و به فلانی مراجعه کنید و من به شما اطمینان می‏دهم که وی طوری شما را معالجه خواهد کرد که حتی اثر زخم در بدن شما باقی نخواهد ماند.

امتیاز کاربران به:

دن کیشوت (0نفر)
کیفیت ساخت
0
ارزش خرید به نسبت قیمت
0
امکانات و قابلیت ها
0
سهولت استفاده
0
دیدگاه خود را در باره این کالا بیان کنید برای ثبت نظر، لازم است ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید. اگر این محصول را قبلا از این فروشگاه خریده باشید، نظر شما به عنوان مالک محصول ثبت خواهد شد. افزودن دیدگاه
نظرات کاربران

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

    هیچ پرسش و پاسخی ثبت نشده است.

پرسش خود را درباره این کالا بیان کنید

ثبت پرسش

محصولات مشابه