نقد و بررسی
رهامشخصات
ناشر
نشرعلی
نویسنده
نفیسه نظری
قطع کتاب
رقعی
نوع جلد
شومیز
سال چاپ
1392
نوبت چاپ
اول
تعداد صفحات
416
رمان رها نوشته نفیسه نظری، توسط انتشارات علی به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات فارسی, رمان ایرانی, داستان ایرانی, ادبیات داستانی
ایستگاه بعد، ورد آورد…
رها بعد از شنیدن صدای اپراتور متروی کرج به ساعت تلفن همراهش نگاهی انداخت و سرش را به پشتی صندلی مترو که با روکش های آبی پوشیده شده بود تکیه داد.
ساعت هشت و نیم صبح بود.
دیشب طبق معمول همیشه بی خوابی به سراغش آمده و راحت نخوابیده بود. هنوز خستگی روز قبل را در تمام بدنش حس می کرد.
نفس عمیقی کشید و به صندلی های اطرافش که تعداد کمی مسافر را روی خود جای داده بود نظری انداخت. معمولا صبح ها مترو به
سمت کرج خلوت و سوت و کور بود و به راحتی صندلی برای نشستن پیدا می شد. کیف چرم قهوه ای رنگش را کنار خود روی صندلی خالی گذاشت و به اتوبان خیره شد.
با اینکه عاشق شغلش بود ولی هنوز هم از اینکه مجبور بود یک روز در میان به این شهر رفت و آمد داشته باشد، احساس فشار می کرد.
روزی که استاد سجادی ، استاد راهنمایش در مقطع کارشناسی ارشد، موضوع پایان نامه بررسی مشکلات روحی خانم های زندانی را به او پیشنهاد داد هرگز فکر نمی کرد حاضر شود در این مکان و در این شهر مشغول به کار شود.
بعد از به اتمام رساندن پایان نامه اش استاد پیشنهاد داد به عنوان دوره ی پژوهشی چند وقتی در همان زندان به زنان زندانی مشاوره دهد…
آن روز بدون لحظه ای تامل به استاد پاسخ منفی داد. حاضر بود دوره ی پژوهشی را اصلا طی نکند. نمی توانست به خاطر لحظات تلخی که در آن شهر تجربه کرده بود باز هم این مسیر طولانی را طی کند و خاطرات دردناکش را دوباره زنده نماید.
شب وقتی پیشنهاد استاد سجادی برای گذراندن دوره ی پژوهشی در زندان زنان کرج را با مادر درمیان گذاشته و به او گفته بود که جواب رد داده است ، چشمان گرد و قهوه ای رنگ مادر با تحکم به نگاه آبی رنگش دوخته شده و به سردی گفته بود:
برات متاسفم رها… تو نام روانشناس رو یدک می کشی در حالیکه خودت هنوز نتونستی با مسائل و اتفاقات منفی زندگیت کنار بیایی. از کجا می دونی ؟ شاید این بهترین موقعیت زندگیت باشه. تجربه هایی که در مشاوره دادن به خانم های زندانی می تونی به دست بیاری چیز کمی نیست. اگه نری یعنی زندگی رو باختی و اجازه دادی شیش سال از طلایی ترین روزهای زندگیت رو اون نامرد نالایق ازت بگیره و به هدر بده.
صبح روز بعد به محض اینکه چشم از خواب ناآرام شبانگاهی اش گشود با استاد تماس گرفت و اعلام کرد حاضر است برای گذراندن طرح به زندان زنان کرج برود، چون مادر راست می گفت…
یک سال پس از گذراندن طرح پژوهشی اش در کنار استاد سجادی، مسئول زندان پیشنهاد کار دائم در آن محیط را به او اعلام نمود. الان نزدیک شش سال بود که روزهای زوج به زندان رفت و آمد داشت و به مسائل و مشکلات خانم های زندانی رسیدگی می کرد، واقعااز این مشاوره ها تجربه های زیادی عایدش شده بود.
کمی سر درد داشت. برخلاف میلش که عاشق شیرینی بود هرروز صبح مجبور بود به جای چای، قهوه ی تلخ بخورد تا از کسالت کم خوابی نجات پیدا کند و سرحال مشغول کار شود، ولی امروز صبح چای شیرین خورده بود و حال کمبود قهوه را به خوبی حس می کرد.
معلوم نبود این بی خوابی چه زمانی می خواست دست از سرش بردارد!
بی خوابی مهمترین ارمغان زندگی مشترک شکست خورده اش با عماد بود.
ایستگاه بعد ایستگاه آخر می باشد…
0دیدگاه