کتاب شخصیت سالم از دیدگاه روان شناسی انسان گرا نوشته سیدنی م.جرارد باترجمه فرهاد منصف، توسط انتشارات ارجمند به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: روانشناسی، رواندرمانی و مشاوره، روان درمانی وجودی, رویکرد مثبت به روانشناسی
_x000D_
_x000D_
تا اواسط قرن بیستم و قبل از پیدایش دو رویکرد مثبت به رواشناسی، یعنی جنبش روانشناسی انسانگرایی و جنبش روانشناسی مثبت نگر، روانشناسی کمتر بر جنبههای مثبت رفتار و بیشتر بر جنبههای منفی رفتار تأکید داشت و از پرداختن به ظرفیتها و تواناییهای موجود انسانی برای رشد و بالندگی دور مانده بود. سیدنی جرارد، روانشناسان انسانگرای آمریکایی، در این کتاب چکیدۀ دیدگاههای مکتب روانشناسی انسانگرایی را پیرامون ابعاد وجودی انسان، با زبانی شیوا بیان کردهاست.
در این کتاب میخوانیم شخصیت سالم شیوهای از بودن است که فرد تحت هدایت هوش، عقل، و میل به زندگی به گونه ای رفتار و عمل میکند که موجب ارضاءِ نیازها، افزایش رشد، آگاهی، ظرفیتهای انسانی و نیز توانایی عشق ورزیدن میشود.
مبانی نظری روانشناسی وجودی
در اواسط قرن نوزدهم بذر وجودگرایی در نوشته های متفکر مذهبی دانمارکی، سورن کی یرکه گارد کاشته شد و در فاصله ی دو جنگ جهانی در اروپا تبلور یافت. مارتین هایدگر شاگرد هوسرل و کارل یاسپرس از بنیادگذاران اصلی وجود گرایی در آلمان بودند و در فرانسه می توان از گابریل مارسل ، ژان پل سارتر، موریس مرلوپنتی، پل ریکور و سیمون دوبووار” نام برد.
در امریکا پاول تیلیچ “Tillich, P.”، از الهیون بنام آن سامان، نخستین کسی بود که به این نهضت پیوست. جنگ دوم جهانی، علاقه و رغبت جامعه ی امریکا را به وجود گرایی تشدید کرد؛ به طوری که این تمایل پس از جنگ، به یک نهضت وسیع و همه جانبه تبدیل شد و در بیشتر جنبه های زندگی روزمره و فرهنگ معاصر آن کشور رسوخ کرد.
افکار هوسرل الهامبخش فلاسفه ی وجودی نظیر: هایدگر، سارتر و مرلوپونتی شد. البته جریان اصلی وجودگرایی در مسیری جز آنچه هوسرل ترسیم کرده بود، ادامه یافت. دیدیم که فلسفه ی هوسرل بر محور ماهیت اشیا قرار داشت، در صورتی که مسأله ی اصلی برای وجودگرایان «وجود» بود. به طور کلی پدیدارشناسی برای بسیاری از وجودگرایان معاصر، نقطه ی آغاز تکامل فلسفه ی آنان به شمار می رود.
وجودگرایی نهضتی بود که تلاش می کرد، به طور جدی با مسائلی که در فلسفه از آنها غفلت شده است، برخورد کند. فلسفه ی سنتی غربی، تقریباً تنها به مسائل مابعدالطبیعه ی «بودن»، جوهر وجود و بر جهان عینی خارجی تمرکز داشت و به مسائل پر اهمیتی همچون معنای زندگی، رنج و مرگ و مسائل انسانی مهم دیگر، به طور جدی برخورد نکرده، از کنار آن گذشته بود و آدمی با تجارب روزمره و مسائل خاص فردی اش و تمام مسائل اساسی وجود، در تحقیقات فلسفی به کناری نهاده شده بود. وجودگرایی در مقابل این نقص قیام کرد و توجه خود را روی انسان و مسائل مربوط به وی، به عنوان موجودی که در ارتباط با محیط خویش زندگی می کند، متمرکز کرد و بر ارتباط انسان با جهان و با دیگران عنایت خاصی مبذول داشت. این گرایش فلسفی در یک زمان در کشورهای مختلف و به طور مستقل ظاهر شد. انگیزه ی بروز چنین پدیده ای را به صور مختلف بیان داشته اند. برخی اضطراب عمومی را عامل این موضع گیری فلسفی قلمداد کرده اند؛ اضطرابی که در صد سال اخیر بر جامعه ی غربی مستولی بود و با جنگهای جهانی تشدید گردید و در اوج آن به انفجار اتمی منجر شد.
برخی معتقدند که این اوضاع اضطراب انگیز موجب برانگخیته شدن ناگهانی رغبت دنیای غرب به نظامهای فلسفی و مذهبی جوامع شرقی همانند آیین لائوتسه و ذن بودیسم”Zen – Bouddhism” شده است؛ یعنی نظامهایی که عناصری مشابه از وجودگرایی را در خود دارند. در این دوره انسان غربی آشکارا در آرزوی دست یافتن به راههایی بود که بتواند بر مشکلات غلبه کند، از اضطراب خود بکاهد، به درک و تفاهمی از خود نایل آید و معنای زندگی را کشف کند. اینگونه زمینه های مساعد باعث رونق نهضتهای فکری از نوع وجودگرایی شد. در نتیجه وجودگرایی به عنوان یک فلسفه در برابر کاهش گرایی ماده گرایانه، آرمان گرایی، عقل گرایی و نیز سایر جریانهای علمی و فلسفی که انسان و مسائل او را به کلی نادیده گرفته بودند، قرار گرفت و علاوه بر آن در برابر علم گرایی که جهان را متشکل از بخشهای مجزای قابل تجزیه و تحلیل و متأثر از قوانین علت و معلول می دانست، موضع گیری کرد. مهمتر اینکه دقت خود را از ماهیت اشیا – چیزی که علم و فلسفه به طور جدی به آن پایبند بودند – منصرف کرد و به مسأله ی هستی و بویژه هستی انسان متمرکز ساخت.
وجود گرایی در واکنش خود در برابر جریانهای فکری موجود، از این هم بسیار فراتر رفت، تا جایی که تمام عناصر عینی و علمی فلسفه را طرد کرد. از این رو برخی از منتقدان می گویند که اگر پاره ای از عبارات وجودگرایان مثل وقتی که می گویند: «حقیقت و یا قانونی جهانشمول وجود ندارد»، صحیح باشد، شکل گیری هرگونه علمی غیر ممکن است.
برای آشنایی بیشتر با فلسفه ای که در تقویت جریان نیروی سوم در روانشناسی نقش مهمی به عهده داشت، به اصول اعتقاد نمایندگان معروف آن اشاره می کنیم. لازم به یادآوری است که وجودگرایی مکتب فلسفی یک دستی نیست و در اصطلاح، به طیف وسیعی از نظریات اطلاق می گردد که وجه مشترک آنها تأکید بر هستی انسان است.
برخی از ویژگیهای روانشناسی وجودی
روانشناسی وجودی یک مکتب نیست
روانشناسی وجودی، سعی در تکمیل مکتبهای موجود روانشناسی دارد و نه حذف آنها و نشستن به جای آنها
هدف روانشناسی وجودی بسط مفهوم جامعی از انسان است که می خواهد موجودیت واقعی و تمامیت وجود وی را بررسی کند.
روش اصلی آن پدیدارشناسی است. روانشناسی وجودی می کوشد روشی ابداع کند تا ابعاد مختلف تجارب فردی انسان را به شیوه ای معنی دار مطالعه کند.
بیشترین تلاش روانشناسی وجودی تاکنون، در زمینه ی شخصیت، روان درمانی و مشاوره صورت گرفته و به ثمر رسیده است.
مباحث کتاب شخصیت سالم از دیدگاه روان شناسی انسان گرا
- شخصیت سالم چیست؟
- هشیاری و شخصیت سالم
- برخورد با واقعیت و شخصیت سالم
- نیازهای اساسی و شخصیت سالم
- هیجان و شخصیت سالم
- بدن و شخصیت سالم
- خود و شخصیت سالم
- دفاع و حالت تدافعی در مقابل رشد
- نقش های اجتماعی و شخصیت سالم
- روباط شخصی و شخصیت سالم
- مهر وشخصیت سالم
- ارتباط جسمانی (جنسی)وشخصیت سالم
- کار، بازی و شخصیت سالم
- جهت یابی اعتقادی و شخصیت سالم
- روان درمانی و شخصیت سالم
- گرایش انسان گرایی به روانشناسی
0دیدگاه