بازخورد درباره این کالا
0
امتیاز از 0 رای

0دیدگاه

مشخصات

ناشر

نشرعلی

نویسنده

ر.اکبری

قطع کتاب

رقعی

نوع جلد

شومیز

نوبت چاپ

چهارم

تعداد صفحات

536

نمایش بیشتر- بستن
بانک کتاب گیتامهر

در انبار موجود نمی باشد

  • ارسال توسط پیک بانک کتاب گیتامهر و پست
ناموجود
بروزرسانی قیمت: 16 آبان 1403
آیا قیمت مناسب تری سراغ دارید؟
مرا اگاه کن


از طریق:
ثبت

نقد و بررسی

ملکه ی جنوب

مشخصات

ناشر

نشرعلی

نویسنده

ر.اکبری

قطع کتاب

رقعی

نوع جلد

شومیز

نوبت چاپ

چهارم

تعداد صفحات

536

نمایش بیشتر - بستن

رمان ملکه جنوب نوشته ر.اکبری، توسط انتشارات علی به چاپ رسیده است.
 موضوع کتاب: ادبیات, ادبیات ایران, ادبیات داستانی, رمان ایرانی

ملکه جنوب از شدت گرما و رطوبت چشم باز کردم ، هوا دم دار و خفه بود؛ به سختی روی تخت نشستم و تکیه دادم ، خواب عصر کسلم کرده و کمی احساس سردرد می کردم. با بی حالی به سمت در اتاق قدم برداشتم. داخل نشیمن و راهرو خنک بود آن قدر که لرزه ای از سرما بدنم را فرا گرفت. کولر راخاموش کردم و به سمت حیاط رفتم ، آفتاب در حال غروب کردن بود و خورشید کم کم خودش را پایین می کشید و نور طلایی اش از دیوار نرم نرمک بالا می رفت. به باغچه خیره شدم ، گرمای هوا انگار همه چیز و همه کس را کسل کرده بود ، حتی گلهای رنگی باغچه ، شلنگ را برداشتم و شیر را تا آخر باز کردم و به سوی باغچه گرفتم. چند ثانیه ی بعد بوی خوش و ملایم اطلسی ها و گل های کاغذی در فضا پخش شد و همراه با بوی نم و تنه ی درختان مشامم را پر کرد. وقتی آب خنک شد صورتم با زیر آب گرفتم ، خنکای آب و بوی خوش و عطر سنگین گیاهان کسالت را از من دور کرد. شلنگ را در باغچه رها کردم تا خاک تشنه کمی سیراب شود. روی صندلی کنار باغچه نشستم و تکیه دادم . تک ؛ تک ؛ برگهای رنگی گل های کاغذی روی زمین افتاده بود. به تنه ی قطور درخت کنار خیره شدم. انبودئ گنجشک ها در لابه لای شاخه ها درهم می لولیدند و آواز سر می دادند. هنوز نگاهم به درخت بود که صدای زنگ ، سکوت خانه را شکست و آواز گنجشک ها را برای چند ثانیه قطع کرد. به سمت در رفتم. کیه ؟ منم باز کن! صدای فرشته بود. شنیدن صدایش خنده روی لب هایم نشاند ،
در را گشودم. صورت تپل و گرد فرشته از گرما ملتهب بود. خندیدم و نگاهش کردم. سلام فرشته خانم ، مثل لبو شدی! سرش را تکان داد و داخل آمد . یک راست به سمت صندلی کنار باغچه رفت و نشست. روسری را از سرش باز کرد و لب گشود: سلام عجب این گوشه خنکه ! به چشمان قهوه ای او خیره شدم. چاق شدن بیش از حد ، صورت و چشمانش را ریز تر نشان می داد. هنوز نگاهش می کردم که صدایش در فضا پیچید: چیه شاخ در آوردم ؟ فرشته لهجه دار حرف می زد و این بامزه ترش می کرد. سرم را تکان دادم و پرسیدم: چیه ، چه خبر شده که این موقع روز اومدی این جا ؟ دستی روی موهای خرمایی رنگش کشید و زمزمه کرد : کارام تموم شد ، حوصله ام سر رفت گفتم بیام پیش تو ، بریم یه دوری بزنیم ؟ دستم را روی گلها کشیدم و پرسیدم : کجا بریم ؟ سکوت کرد. نگاهش کردم . شانه بالا انداخت و لبش را تر کرد: نمی دونم ، اصلا انگار نه انگار بهاره ، هوا خیلی گرمه ، خوش به حال شما با کولری که دارین خونه تون می شه مثل یخچال .. خندیدم و به سمت در رفتم و گفتم : پس چند لحظه بیا توی این یخچال تا من لباس بپوشم ! پاهایش را دراز کرد و خندید : نه ، من همین جا می شینم این گلهای رنگی رو دوست دارم ، فقط یه لیوان آب برام بیار ! مدتی طول کشید تا آماده شدم و با یک لیوان آب خنک به حیاط برگشتم . فرشته هنوز به همان صورت لم داده بود. لیوان را از دستم گرفت و گفت : دستت درد نکنه ! آب را یک نفس سر کشید، لیوان را لب باغچه گذاشت و روسری چهار گوش رنگی اش را روی سر مرتب کرد. کوچه خلوت و بی صدا بود و تنها صدای پرنده ها که زیر سایه ی دختان استراحت می کردند سکوت را برهم می زد. خواستم کمی سربه سر فرشته بگذارم. به نیم رخ او خیره شدم و گفتم : فرشته می گن یه دزد اومده این منطقه که وقتای خلوت دخترا رو می دزده… 

امتیاز کاربران به:

ملکه ی جنوب (0نفر)
کیفیت ساخت
0
ارزش خرید به نسبت قیمت
0
امکانات و قابلیت ها
0
سهولت استفاده
0
دیدگاه خود را در باره این کالا بیان کنید برای ثبت نظر، لازم است ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید. اگر این محصول را قبلا از این فروشگاه خریده باشید، نظر شما به عنوان مالک محصول ثبت خواهد شد. افزودن دیدگاه
نظرات کاربران

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

    هیچ پرسش و پاسخی ثبت نشده است.

پرسش خود را درباره این کالا بیان کنید

ثبت پرسش