بازخورد درباره این کالا
0
امتیاز از 0 رای

0دیدگاه

مشخصات

ناشر

نشرعلی

نویسنده

پریما سراب

قطع کتاب

رقعی

نوع جلد

شومیز

سال چاپ

1391

نوبت چاپ

سوم

تعداد صفحات

428

نمایش بیشتر- بستن
بانک کتاب گیتامهر

در انبار موجود نمی باشد

  • ارسال توسط پیک بانک کتاب گیتامهر و پست
ناموجود
بروزرسانی قیمت: 16 آبان 1403
آیا قیمت مناسب تری سراغ دارید؟
مرا اگاه کن


از طریق:
ثبت

نقد و بررسی

وقتی بزرگ شدم

مشخصات

ناشر

نشرعلی

نویسنده

پریما سراب

قطع کتاب

رقعی

نوع جلد

شومیز

سال چاپ

1391

نوبت چاپ

سوم

تعداد صفحات

428

نمایش بیشتر - بستن

رمان وقتی بزرگ شدم نوشته پریما سراب، توسط انتشارات علی به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات فارسی, رمان ایرانی, ادبیات داستانی, داستان ایرانی

مثل همیشه با پانی و یاسمن نشسته بودیم کنار پنجره تخمه می ریختیم روی سر عابرهای پیاده ، بی خیال از همه جا و همه چیز در حالی که گوشی تلفن همراهم را توی گوشم جابه جا می کردم و زیر لب با خواننده ی انگلیسی همراه بودم پشت به تخته روی نیمکت نشسته ، توی دلم قند آب می کردند چون فکر می کردم که این ساعت هم آقای مهندس امینی سرکلاس نمی آید. متوجه یک جفت کفش مردانه ی خیلی شیک و گران قیمت در کنار میزمان شدم همین طور که سرم را می آوردم بالا گوشی از گوشم افتاد مقنعه ام را بالا زده بودم و داشتم مثل کولی ها آدامس می جویدم مات و مبهوت مانده بودم نمی دونستم باید چی کار کنم خیلی آرام تلفن را از دستم گرفت و در حالی که سیم گوشی اش را جمع می کرد به طرف تخته رفت و اسم خودش را روی تخته سیاه نوشت (( مهندس ضرغام )) من هم چنان مبهوت از روی نیمکت پایین آمده و به تخته سیاه خیره بودم. حرکت بعد غریبه اعلام آمادگی برای گرفتن یک امتحان بود. طولی نکشید که ورقه ها آماده روی میز قرار گرفت.

با ضربه آرنج پانی ورقه ای از وسط دفترم کندم و روی میز گذاشتم. مهندس ضرغام سوال ها را خیلی سریع نوشت. بعد پشت میز نشست و سرش را با لپ تاپش گرم کرد. وقت تمام شده بود و ورقه من خالی بود مثل ذهنم خالی خالی. زنگ تفریح آن روز اسم مهندس ضرغام دهان به دهان می گشت ، کلاس های دوم ریاضی و تجربی ، سومی ها ، حتی دبیرها در مورد این تازه وارد حرف می زدند. پانی در حالیکه خودش را به گیجی می زد گفت : بچه ها به خدا از وقتی از در اومد تو شوکه شدم فکر کردم می خوان سر به سرمون بذارن مثل مدل هاست. یاسی گفت : خاک بر سر ندید بدیدت پانی ، یعنی بعد از کلی معلم های پیزوری این یکی را هم به ما نمی تونی ببینی ؟ چقدر این خره ، مگه نمی بینی حلقه دستش نیست. آخه اجازه نمیدن استاد به این جوونی اونم مجرد به ما درس بده !

خب شاید حالا دلشون به حال ما سوخته گفتن این بدبخت بیچاره ها هم دل دارن از درکه میان تو یکریز بهشون می گیم نکن ، نیار ، نپوش ، بذار یه بار حال درست حسابی بهشون بدیم ولی خودمونیم این عیدی بی موقع عجب حالی از هممون گرفت . من که از این امتحانه 2 بگیرم باید همه رو مهمون کنم ! بچه ها دیدید چه قدر باکلاس اومد گفت ورقه ها رو میز! من که به نگار گفتم از فردا صبح هر روز یه دسته گل برای خانم رزاقی می آرم . واقعا به این می گن مدیر دلسوز! بعد شما هی پشت سرش گفتین سال داره می ره عین خیالش هم نیست با این غیبت های آقای امینی ! تیام تیام تیام این دختره انگار جن دیده ! از زنگ پیش لال مونی گرفته . تیام ! تیام ! هان چیه !؟ رفتی گوشی ات رو ازش بگیری!؟ از کی ؟ اوا دختره پاک آزاد شده مرگ من یادت نیست مهندس ضرغام گوشی ات رو با هندس فری ازت گرفت !؟ هان چرا !؟ پس برو بگیرش دیگه ! نمی خوام . خوب برای چی ؟ نمیدونم . ا، ولش کن نگار گیر دادیا زنگ دیگه حتما خودش بهش می ده دیگه . وا اصلا به من چه !

تقصیر منه که خواستم یه دیدار مفت و مجانی براتون جور کنم اما شماها لیاقت ندارین. دیگه حرف هیچ کس رو نمی شنیدم همه ی حواسم پیش مهندس ضرغام بود واقعا که تا به حال به عمرم مردی به خوش قیافه گی و متانت اون ندیده بودم. قد بلند و هیکل چهار شونه ی ورزیده اش اولین چیزی بود که نگاه هر بیننده ای رو مشغول می کرد و بعد صورتش که درست مثل مدل مجله ها بود.فک محکم و خوش فرم که چال ونوسی کاملش می کرد لب های پر ، بینی خوش ترکیب که انگار نقاشی شده بود ، چشم های درشت و گربه ای به رنگ میشی که سایه بان آن ها ابروان پیوسته ی خیلی خوش فرمی بود، موهای سرش مواج و پر و البته کمی بلند که با ژل کنترلش کرده بود. رنگش قهوه ای تیره – روشن انگار که هایلایت کرده ، گردن بلند و چهار شونه و بازوان قدرتمندش حتی توی اون کت اسپرت نمایان بود ، رنگ پوستش برنز خیلی یک دست و خوشرنگ. هیچ نقصی توی ترکیب این مرد نبود و آدم رو در همون برخورد اول یاد مجسمه های اسطوره ای یونان می انداخت. صدای بم و مردانه اش آهنگ قشنگی داشت و کلمات رو کامل و محکم ادا می کرد. تا آخر زنگ تفریح مطمئن بودم که فقط من نیستم که عقل از سرم پریده. آقای مهندس ضرغام مثل حضرت یوسف که با ورود به مهمانی زلیخا همه ی زنان را مدهوش و دیوانه کرده بود کل دبیرستان ما را (( کلا کان لم یکن)) کرد…..

امتیاز کاربران به:

وقتی بزرگ شدم (0نفر)
کیفیت ساخت
0
ارزش خرید به نسبت قیمت
0
امکانات و قابلیت ها
0
سهولت استفاده
0
دیدگاه خود را در باره این کالا بیان کنید برای ثبت نظر، لازم است ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید. اگر این محصول را قبلا از این فروشگاه خریده باشید، نظر شما به عنوان مالک محصول ثبت خواهد شد. افزودن دیدگاه
نظرات کاربران

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

    هیچ پرسش و پاسخی ثبت نشده است.

پرسش خود را درباره این کالا بیان کنید

ثبت پرسش

محصولات مشابه