بازخورد درباره این کالا
0
امتیاز از 0 رای

0دیدگاه

مشخصات

ناشر

پرتقال

نویسنده

آلی استندیش

مترجم

آذین شریعتی

قطع کتاب

رقعی

نوع جلد

شومیز

سال چاپ

1401

نوبت چاپ

هفتم

تعداد صفحات

326

نمایش بیشتر- بستن
بانک کتاب گیتامهر

در انبار موجود نمی باشد

  • ارسال توسط پیک بانک کتاب گیتامهر و پست
ناموجود
بروزرسانی قیمت: 16 آبان 1403
آیا قیمت مناسب تری سراغ دارید؟
مرا اگاه کن


از طریق:
ثبت

نقد و بررسی

پسری که قبلا بودم

مشخصات

ناشر

پرتقال

نویسنده

آلی استندیش

مترجم

آذین شریعتی

قطع کتاب

رقعی

نوع جلد

شومیز

سال چاپ

1401

نوبت چاپ

هفتم

تعداد صفحات

326

نمایش بیشتر - بستن

کتاب پسری که قبلا بودم نوشته آلی استندیش ترجمه آذین شریعتی توسط انتشارات پرتقال به چاپ رسیده است.

موضوع کتاب: کودک و نوجوان، رمان، ادبیات داستانی

ایتِن در حین بازی به دوستش کِیسی می‌گوید اگر جرئت دارد از درخت برود بالا! و کِیسی که از درخت بالا می‌رود، از همان بلندی پایین می­افتد و اکنون در یک مرکز نگهداری با کمک دستگاه­ها زنده است. ایتِن بعد از این اتفاق خودش را مقصر می­داند. او تا حالا سه بار تلاش کرده از خانه فرار کند تا به مرکز نگهداری برود و کیسی را ببیند. آن­ها از زمان تولد در کنار هم بوده­اند و خاطرات بسیاری باهم دارند. حالا از دست دادن کیسی و همچنین احساس گناه در این حادثه، فراتر از تحمل ایتِن است. برای همین خانواده‌ی ایتِن او را به شهر پدربزرگش می‌برند تا او زندگی جدیدی را آغاز کند.

بخشی از متن کتاب

وقتی از مدرسه به خانه برمی‌گردیم، بابا دارد قراضه‌ی بابابزرگ آیک را هل می‌دهد تا آن را از پارکینگ بیرون بیاورد و ببرد سمت مسیر ورودی خانه که همین حالا هم با کلی کارتن پوسیده و درب‌وداغان پر شده است. برای اولین بار می‌توانم ببینم که قراضه در واقع وانتی است قدیمی‌تر و زنگ‌زده‌تر از آن وانتی که بابابزرگ آیک سوار می‌شود. بابابزرگ آیک پشت وانت می‌رود و تلاش می‌کند هلش بدهد توی پارکینگ.

ا بابا بحث می‌کند: «نمی‌شه این رو دور بندازی، این جزو دارایی‌های منه، عتیقه‌ست. تازه، می‌خوام همین روزها تعمیرش کنم.»

رودی به دیوار پارکینگ تکیه داده و تماشا می‌کند. «راست می‌گه بابا. نمی‌شه که همین‌طوری بندازیش دور.»

بابا بالاخره دست‌هایش را به نشانه‌ی تسلیم بالا می‌برد و دست از پا درازتر می‌رود تو.

قبل از شام، به اتاقم می‌روم و کمی روی لبه‌ی پنجره می‌نشینم و خزه‌های اسپانیایی را تماشا می‌کنم که روی تنه‌ی درخت‌ها پیچیده‌اند و جزرومد را که آب دریا را جلو آورده. همه‌چیز آرامش‌بخش است، غیر از صدای موسیقی رودی که به دیوار می‌کوبد. از زمانی‌که آمده‌ایم این‌جا همه‌اش این‌جور آهنگ‌ها را گوش می‌دهد.پس از مدتی از جایم بلند می‌شوم و می‌روم سراغ قاب عکسی که شب اول روی دراور توجهم را جلب کرده بود. عکسی سیاه‌وسفید است از زنی که به نظرم باید مامان‌بزرگ ‌بتی‌ام باشد. توی عکس، او سوار دوچرخه، زیر آبشاری از شاخه‌های پُربرگ درختان، ایستاده است. روی موهایش یک دستمال سر گره خورده و سرش از شدت خنده به عقب خم شده است. یک گوشه‌ی عکس کمی تار است، انگار کسی که عکس را گرفته حواسش نبوده و دستش را روی لنز دوربین گذاشته.

وقتی مامان هنوز بچه بود، مامان‌بزرگ بتی سرطان گرفت و از دنیا رفت و برای همین تا حالا نزدیک‌ترین ملاقاتمان نگاه کردن به عکس‌هایش بوده است. هر موقع مامان از او صحبت می‌کند، اشکش سرازیر می‌شود، برای همین من و رودی هم چیزی نمی‌پرسیم.

امتیاز کاربران به:

پسری که قبلا بودم (0نفر)
کیفیت ساخت
0
ارزش خرید به نسبت قیمت
0
امکانات و قابلیت ها
0
سهولت استفاده
0
دیدگاه خود را در باره این کالا بیان کنید برای ثبت نظر، لازم است ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید. اگر این محصول را قبلا از این فروشگاه خریده باشید، نظر شما به عنوان مالک محصول ثبت خواهد شد. افزودن دیدگاه
نظرات کاربران

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

    هیچ پرسش و پاسخی ثبت نشده است.

پرسش خود را درباره این کالا بیان کنید

ثبت پرسش